شیدایی
دل آدم ... چه گرم می شود گاهی ساده... به یک دلخوشی کوچک... . به یک خوشحال کردن کوچک ... چه بی رحمانه این دلخوشی های کوچک و ساده را از هم هم دریغ میکنیم و تمام محبت و دوست داشتن مان را گذاشته ایم کنار تا به یک باره همه آنها را پس از مرگ نثار هم کنیم ... ؟ yasamin//fa هوایت چقدر آلوده شده ؟ که هر وقت به سرم زد چشمانم را سوزاند yasamin/fa کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم هرم دستاتو به آغوشم بدهکارم . .
امـا . . . دلـم نمی رود به نوشتن احساسات من کجا ! یکــــــــــــــــی ازیکــــــــــــــــی سنگــــــــــــی تر ... یکــــــــــــــــــی از یکـــــــــــــی زیباتر ... یکــــی از یکـــــــــــی معنی دار تر و سنگین تر ... یکـــــــی از یکـــــــــــــی هـفـــتـــــــــــ رنـــگـــــــــــ تر ... خــــــــــــــدا تـــــــــر !... yasamin/fa
پر از نوسان... yasamin/f
عشق را در چشم تو روزی تلاوت می کنم با همه احساس خود را با تو قسمت می کنم به من بخشيده ای هر چه دارم من فدايت می کنم چراغ شام تارم کرده ای هميشه فرش راهت می کنم ای تجلی گاه هر چه خوبی و مهر و صفا ناب نابت می کنم هميشه شاد شادت می کنم تا خم نگردد قامتم صداقت را هميشه سرپناهت می کنم....... yasamin/f
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد بند نشد ولی لبهایم دل کند... نشد و گشتم در شهر اینجا ...به تو مانند نشد جای خودش را دارد خداوند نشد شبی شاعر ها آنقــدر نیستــی بی تـابـــم ! نقــد می خــواهـمـــت . . به " تـــــــــــــو " کـــــه میرســـــم ...! مکـــث میکنـــــم ...! انگـــــار در " زیباییــ ــت " چیـــــزی را , جـــــا گذاشتـــــه ام ! مثلــــــــــا"... در صـــ ــدایت ... آرامـــــ ـــش ♥ در چشـ ــــم هایـــــت ... زندگـــــ ـــی ♥
این روزها در مـــــــ ـــــن خدایی میکنــد … گاهی تـــــ ــــــــ ـــــو….. گاهی هم غـــــ ـــــــ ــــم تو…. مـ ـیـزنـمـ بــہ פֿــیـابـ ـاט مـیـ ـڪوبـ ـمـ
…!
ڪـہ از هـ ـیـچ طـ ـرف بــہ
بــارانــی مــورب …
ﺩﻟـﻢ ﻣـﯽ ﺧـﻮﺍﻫـﺪ . . . . . .
خنده ات سکوتی از موسیقیست، بگــذَرَد جایـَش را مـــے دَهَد بــه یــک بـــے اعــتنایـــے مـُـزمـِن ! بــــــــــودَن یا نـبـــــــــودَن ؛ دوست داشـتــن یا نـَداشـتـَــن اَهـمـیـَت دارَد کــــشــــداری رَخـوتـنـاک حســے اســت کـه، به واکـنـش نمـــے کـشانـــَـد ! در سُـکوت غـَـرق مـــی شَـوی و نـگـاه مــی کـُـنــی و نـگــــــــــاه...! خیلی حرف هست...
زمونه بدی شده !
با افزودنی های غیرمجاز هم
اعتباری به ماندگاری بعضی دوستی ها نیسـت . . . !
نـشـستـه ام … !
به یک احوالپرسی ساده...
به یک دلداری کوتاه ...
.. به یک گوش دادن خالی ...بدون داوری!
به یک همراهی شدن کوچک ...
به حتی یک همراهی کردن ممتد آرام ...
... به یک وقت گذاشتن برای تو...
به شنیدن یک "من کنارت هستم "...
به یک هدیه ی بی مناسبت ...
به یک" دوستت دارم "بی دلیل ..
به یک غافلگیری :
به یک نگاه ...
به یک شاخه گل...
_دل آدم گاهی ...چه شاد است ...
به یک فهمیده شدن ...درست !
به لبخند!
به یک سلام !
به یک تعریف به یک تایید به یک تبریک ...!!!
و ما
که هر شب
ایـن کلمات به هم دوخته شده کجا !
این بار . . .
نخـوانده مـرا بفهم!"
چه ساختــــــــه ایـــــــــــــــ ...
دل آدم هایت
...
دروغ هایشان
نگاه هایشان
روحشان
و
هر یک برای خود ،
یکــــــــــــــی از یکـــــــــــــــی
مثل برق شهری
مثل نمودار سینوسی
ولی جمع و تفریق که می کنم
صفرم !...
نه یک عدد
پوچم
تهی...!
مرز بی پايان مهرت را
در جوابت:
نور چشمت را
من وجودم را
عاقبت مانند اشعار فريدون
بر خرابات وجودم زندگی بخشيده ای
تا نفس دارم
همچو سروی گشته ای
من
که تو رفتی و دلم ثانیه ای
لب تو میوه ممنوعه ...
هرچه از طعم لب سرخ تو
با چراغی همه جا گشتم
هیچکس!هیچکس
هر کسی در دل من
جانشین تو در این سینه
خواستند از تو بگویند
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد
كــه گاهــی حـــس مـی كنـم
عشـــق را نِسیـــه به مــن داده ای
آخر این “تو”
کار مـــ ـــــــــ ــــــــرا تمام میکند…..
و پـ ــایمـ را بــہ پـ ـیـشــانے اش
مـ ــט لـ ـج ایـ ـט פֿــیـابـ ـانے را
تـ♥ــو
نـمـ ـیرســـב … בر مے آورمـ ــ
در نیــمروزی آفتــابــی
هیــچ اتفــاقی نیــفتــاده اســت
تنــها تــو رفتــه ای
امــا مــن
قســم مــی خــورم کــه ایــن بــاران
بــارانــی معــمولی نیســت
حتمــا جــایــی دور
دریــایــی را بــه بــاد داده انــد
ﯾـﮏ ﻣـﯿـﺲ ﮐـﺎﻝ ﺑـﺎﺷـﻢ ﺑـﺮﺍﯾـﺖ . . .
ﺷـﻤـﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﮐـﻪ . . .
ﺳـﯿـﻮﺵ ﻧـﮑـﺮﺩﻩ ﺑـﺎﺷـﯽ !
ﺯﯾـﺮ ﻟـﺐ . . . ﺗـﮑـﺮﺍﺭﻡ ﮐـﻨـﯽ
ﺑـﻪ ﯾـﺎﺩﻡ ﻧـﯿـﺎﻭﺭﯼ .. .
ﺩﻟـﻢ ﻣـﯽ ﺧـﻮﺍﻫـﺪ . . .
ﺑـﯽ ﺍﺟـﺎﺯﻩ ﯼ ﺗـ ـﻮ . . .
ﭘـﺎﺩﺷـﺎﻫـﯽ ﮐـﻨـﻢ ﺩﺭ ﻧـﺎﺧﻮﺩ ﺁﮔـﺎﻫـﺖ ...
سکوتیست که سرود تورا می سراید،
بخند ، بیشتر بخند
دلم موسیقی می خواهد...
اَنـدوه که اَز حَــد
دیـــگـَـر مـهـم نـیـســت :
آنـچه
دیگــر تـو را
دَر آن لَـحظه فـقـط
که تو هرروز در گلویت...
بغض کشنده ای احساس کنی...
برای کسی که...
بدانی...حتی یک بار در عمرش...
به خاطر تو...
بغض هم نکرده است...!!
حتی
بـــیـاد ِ کــودکــی هـــایــم ،
دور ِ “غــلـط“هــا ،
یـک خــط ِ بـستـه مـی کـــشـم
دور ِ تــــــــو
www . night Skin . ir |