شیدایی
هرگز نگو که عاشق بودم! تو بودی که در پشت که برایت داشت . مثل منچ وشطرنج بازی کردی تو بودی که با لمس دست هایش yasamin خداحافظ رفیق نارفیق من ! تو هم Yasamin
چرا که تو بودی
نمک زخم ها
تو بودی درد دل ها
نگاه های بلند خود
کینه ای عمیق در دل داشتی
کینه برای چه بود؟
برای دلتنگی هایی
برای نگاه پاکی که برایت داشت
کاش می فهمیدی عمق نگاهش را
کاش درک می کردی حرف دلش را..
هرگز نگو دوستش می داشتی
چون تو بودی که
با احساسش
او را به دامنی ناپاک متهم کردی
تو هم رفتی!
تو هم از کوی من چون دیگران بی اعتنا رفتی
با اولین بوران پاییزی چو انبوه درختان برگ و بر کندی و
تو هم رفتی!
تو رفتی و نفهمیدی
که من دیوانه ات بودم
چه شوری در من افکندی
چه سان دلداده ات بودم!
تو رفتی و دل من مرد
رفاقت سوخت
صداقت را نخستین باد پاییزی ز پیش ما به یغما برد
روزه ی سکــوتیست كه نیت کرده ام
در نبـودنت بگیرم و هنگام سـحر
دلـم را سیـر کنم از لقمه لقمه ی حسـرت !
و به وقت اذان دلتنگی ها
افطاری ام یک استکان خاطـره ی گــرم
و شیرینی بوسه های جا گذاشتــه ات
روی لبـهـایم باشـد .
مهمــانــی خـدا که تمام شود
این منم که از پس نبودنت
آهسته آهسته کافر مــی شـوم !
www . night Skin . ir |